این چن وقته وآقعن کآر و اینآ خیلی زیآد بود یآ همش مهمونی بودیم و یآ مهمون دآشتیم ! بهترین قسمت دی مآه این بود که پدرم اومد و چن روزی مهمون مآ بود وقتی دیدمش بی اختیآر گریه می کردم و وقتی رفت قلبم دآشت می ایستاد سآری وسط میدون خزر بآ صدآی بلند گریه می کرد و منو بغل کرده بود و قلب من دآشت از سینه بیرون می زد اونم از شدت نآراحتی اصلن نفسم وآقعن بند اومده بود دلم نمی خوآس بآبآم بره منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرکزمحاسبات ذهنی نواندیش خرید و فروش نخ های اکریلیک tangehraz بهترین سایت صنعت تک بهترین سایت تور داخلی تک ترفند