23 آذر 1401 ! فندوق کوچولوی من این روزهآ درگیر دندون درآوردنه ! :) چن روزی بود هر کآری می کردم آب هم نمی خورد . غذآ اصلن فقط شیر رو به زور به بهش می دآدم اونم بآ کآرتون و اینآ ! غذآ به زور و بآ هزآر بآزی و کلک و اینآ یه چن تآ قاشق می خورد هر روز هم لثه ش رو چک می کردم و نمی دیدم چیزی ! + امروز دیدم فندوق مهربآنم یه چیزی به اندآزه نوک سوزن از لثه ش اومده بیرون . ! فندوق قشنگ من دندون درآورد بالاخره و امروز ینی توی 7 ماه و 23 روزگیش دیدم

این روزـآ همش کآر می کنم خونه مون رو به دلآیلی عوض کردیم و از حدود دو هفته پیش

اسبآب کشی هآمون شروع شد منتهآ به درجه ی اعلآی خستگی رسیدم . !

خونه ی جدید تآزه رنگ شده بود و کآبینت کآریآش و مسخره بآزیآش کلی کثیف کاری دآشت

و من چون وسوآس دآشتم سر خآک و خل ؛ مث خنگول ـآ گفتم می خوآم خودم

خوب تمیز کنم ! خلآصه هر چی تمیز می کنم هنوز تموم نشده امآ تموم می شه ! :| :|

+ 29 آبان تولد همسر مهربآنم بود امآ اینترنت قطع بود و روز قبل از تولدش مآ اسبآب کشی کردیم !

شب تولدش همه جآ به هم ریخنه و کثیف و شه بود و قیآفه ی منم شبیه جوجه تیغی از

بس خآک و خلی بودم !


خونه ی بآبآت ک می آی تآزه متوجه می شی خوآبِ خونه ی بآبآ چقده بهت می چسبه ! :)

اصلن یه چیز دیگه اس خوآبِ خوب و رآحت !

نمی شه نصف نصف بآشه ؟! نصف خونه ی شوهر بخوآبیم نصف خونه ی بآبآ ؟!

مزه ی این خونه یه چیز دیگه اس اصلن ! 

هوآ به شدت سرد و بآرونی ! 

عآشق پآییز و زمستونم عآشق هوآی سرد و بآرونی م ! 

خدآیآ شکرت ! 


به عنوآنِ فرزند اولِ خآنوآده و به عنوآن بزرگ ترین خوآهر، ایمان دارم که بزرگ ترین خوآهر 

علآوه بر این که یک خوآهره، یک #مآدر هم هست مآدرِ خوآهر برآدرـآی کوچیک تر

شبیه مآمآن برآشون غصه می خوره به فکرشون هست شبیه یک مآدر 

براشون تلآش می کنه و به اندآزه ی یک مآدر از خوشحآلشون خوشحآل می شه و از 

نآرآحتی شون قلب و جآنش در آتیش می سوزه مثل یک مآدر دغدغه ی آینده شون رو 

دآره و مآنند یک مآدر دلش برآشون می سوزه  

+ برآی من که این جوریه وآقعن حس می کنم بچه هآم هستن !

 


مهر مآه بـآ تولد همسرِ خوآهرم در 1 مهر شروع شد و بآ تولد بـآبآم در 12 مهر 

ادآمه یآفت و بآ تولد برآدرم در 29 آبآن تموم شد و از فردا حکومت آبآنی هآ

شروع می شه !

حکومتی که بآ تولد برآدر کوچیکه ی نآنآزم در 5 آبآن شروع می شه و بآ تولد 

همسر مهربآن و عزیزتر از جآنم در 29 آبآن ادامه می یآبد و بآ تولد خوآهر شوهر جآن 

در 30 آبآن به پآیآن می رسه ! 

کلن این دو مآه مآهآی پربرکتی برآی مآ و البته پر هزینه است ! 


چرا من هیچ وخ آدم منظم و مرتبی نمی شم ؟!

همیشه دور و ورم شلوغ و به هم ریخته و شه اس !  هیچ وقت هیچی سر جاش 

نیس هیچ وقت چیزی رو راحت پیدآ نمی کنم ! 

این شگی این جآنب چیز جدیدی نیس بلکه کآملن مسبوق به سآبقه اس !

از بچگی همینی بودم که الـآن هستم ! 


​​​​​​ینی گرمای شمآل دقیقن الآن بآ گرمآی بوشهر برآبری می کنه ! 

رطوبت به قدری بآلآس کِ لبآس پهن کنی تآ سه روز هم خشک نمی شه ! 

جآرو رو گذآشته بودم تو حیآط پشتی چن روز بعدش رفتم برش دآرم دیدم جوآنه زده 

و سبز شده ! 

به خودی خود شرشر عرق می ریزی . ینی دیگه کولر مولر هم جواب نمی ده ! 

شوهر شمآلی داشتن درسته یه سری مزآیآ دآره امآ یه عیب هم دآره و اون رطوبت بسیآر 

عجیب شمآله ! :|

+ نآبود شدم از شدت گرمآ ! 


آقآ آقا چن روز گذشته و دیر شده امآ 17 خردآد گذشت و اون روز تولد پرنده بود !

پس از همین تولد پرنده خآنوم گل رو بهش تبریک می گیم

روز 17 خردآد مسآفرت بودیم ینی قبلش شمآل بودیم بعدش رفتیم بوشهر  

بعدش یآسوج و بعدش تهرآن و بعدش شمآل در نهآیت ! 

برآی همین نشد بنویسم . ! 


9 اردیبهشت 1398 برآی پرنده روزی ب یآد مآندنی خوآهد بود ! :)

روزی کِ #تـــو برآی همیشه وآرد زندگی من شدی ! :)

جندین سآل تو رو از سرنوشتم فرآری می دآدم امآ نگو کِ #تــــو ، خودِ سرنوشتِ منی ! :)

 

++ خدآ چه کآرآیی می کنه !

+ هستی حآلم عآلیه ! :)


پآیان جهنمیِ 97 و تنش و اضظرآب و نگرآنی و ضجه برای از دست دآدنِ عزیزآنت و فضآی 

 

مرگ آورِ بیمآرستآن و شروعِ سرد و سنگینِ 98 و امید و اشک و التمآس !

 

+ خدآ مآدرم رو بهمون برگردوند !

++ چشمآی مآدرم منو خوآهد کشت چشمآش آتیشم می زد چشمایی کِ نگرانی و زخم 

و درد ازشون می بآرید !


بالاخره اومدم بلآگفآ بعد از مدت هآ ! ویندوز لپ تآپم رو عوض کرده بودم ینی همسرجآن زحمتش رو کشید امآ خیلی زحمت کشید چون دو بآر عوضش کرد در این دو مآه ! منم اینقده کآر و بآر دآشتم که نشد ! آقآ اصلن نمی دونید که خردآدِ جآن و عزیز آمد و تولد پرنده جآن گذشت ! بآز یک 17 خردآدِ دیگر رفت ! همسر جآن زحمتِ یک تولدِ خودمونی و کرونآیی رو کشیده بود به خآطر کرونا سعی کردیم بآ چیزآیی که تو خونه دآریم خوش بآشیم .
آخرین بآری که مآدرم اینا رو دیدم آبآن مآه 98 بود بآ همسرجآن برنآمه ریزی کرده بودیم که 9 اسفند من برم پیششون و دم عید همسرجآن بیآد و دو هفته ی دیگه بآ هم پیششون بآشیم امآ از شانس این بیمآریِ کوفتی یعنی کرونآ اومد و تمآم برنآمه هآ به خودی خود کنسل شد . ! + وآقعن همه مثل منن که از 23 بهمن بیرون نرفتم ؟! :|
نمی خوآم منفی نگر بآشم امآ واقعن آخر سآل هآ کلن چن سآلیه برآم پر از استرس و فشآر شدن ! دوس ندآرم به خودم یآدآوری کنم که سه چهآر سآل گذشته چه اتفآقی در آخر سآل ـآ افتآده چون حتآ یآدآوریشون نآراحتم می کنه هم به صورت خآص هم به صورت عآم کلن مسخره شده ! الآنم بیمآری کرونآ و ترس و استرسِ عزیزآنت . در این گیر و دآر این کرونآ یه دفه فآمیل عزآدآر شوند ! این که آدمی سر حآل و خوب بآشه امآ یه دفه در عرض چند ثآنیه سکته کنه و از دنیآ بره .
این چن وقته وآقعن کآر و اینآ خیلی زیآد بود یآ همش مهمونی بودیم و یآ مهمون دآشتیم ! بهترین قسمت دی مآه این بود که پدرم اومد و چن روزی مهمون مآ بود وقتی دیدمش بی اختیآر گریه می کردم و وقتی رفت قلبم دآشت می ایستاد سآری وسط میدون خزر بآ صدآی بلند گریه می کرد و منو بغل کرده بود و قلب من دآشت از سینه بیرون می زد اونم از شدت نآراحتی اصلن نفسم وآقعن بند اومده بود دلم نمی خوآس بآبآم بره
این روزـآ همش کآر می کنم خونه مون رو به دلآیلی عوض کردیم و از حدود دو هفته پیش اسبآب کشی هآمون شروع شد منتهآ به درجه ی اعلآی خستگی رسیدم . ! خونه ی جدید تآزه رنگ شده بود و کآبینت کآریآش و مسخره بآزیآش کلی کثیف کاری دآشت و من چون وسوآس دآشتم سر خآک و خل ؛ مث خنگول ـآ گفتم می خوآم خودم خوب تمیز کنم ! خلآصه هر چی تمیز می کنم هنوز تموم نشده امآ تموم می شه ! :| :| + 29 آبان تولد همسر مهربآنم بود
خونه ی بآبآت ک می آی تآزه متوجه می شی خوآبِ خونه ی بآبآ چقده بهت می چسبه ! :) اصلن یه چیز دیگه اس خوآبِ خوب و رآحت ! نمی شه نصف نصف بآشه ؟! نصف خونه ی شوهر بخوآبیم نصف خونه ی بآبآ ؟! مزه ی این خونه یه چیز دیگه اس اصلن ! هوآ به شدت سرد و بآرونی ! عآشق پآییز و زمستونم عآشق هوآی سرد و بآرونی م ! خدآیآ شکرت !
به عنوآنِ فرزند اولِ خآنوآده و به عنوآن بزرگ ترین خوآهر، ایمان دارم که بزرگ ترین خوآهر علآوه بر این که یک خوآهره، یک #مآدر هم هست مآدرِ خوآهر برآدرـآی کوچیک تر شبیه مآمآن برآشون غصه می خوره به فکرشون هست شبیه یک مآدر براشون تلآش می کنه و به اندآزه ی یک مآدر از خوشحآلشون خوشحآل می شه و از نآرآحتی شون قلب و جآنش در آتیش می سوزه مثل یک مآدر دغدغه ی آینده شون رو دآره و مآنند یک مآدر دلش برآشون می سوزه
مهر مآه بـآ تولد همسرِ خوآهرم در 1 مهر شروع شد و بآ تولد بـآبآم در 12 مهر ادآمه یآفت و بآ تولد برآدرم در 29 آبآن تموم شد و از فردا حکومت آبآنی هآ شروع می شه ! حکومتی که بآ تولد برآدر کوچیکه ی نآنآزم در 5 آبآن شروع می شه و بآ تولد همسر مهربآن و عزیزتر از جآنم در 29 آبآن ادامه می یآبد و بآ تولد خوآهر شوهر جآن در 30 آبآن به پآیآن می رسه ! کلن این دو مآه مآهآی پربرکتی برآی مآ و البته پر هزینه است !
خبر آمد خبری در رآه است . خب دآریم به 29 آبـــآن نزدیک می شیم . این روز چه خبره ؟!! + دآریم به تولـــد همسـر مهربآنم نزدیک می شیم ! + + 29 آبآن سی سآله می شه ! هر روز که می گذره بیش تر از دیروز عآشقش می شم اصلن هر چی در مورد خوبیآش بگم بآزم کمه ! ++ مهربآن ترین و بآ گذشت ترین صآف و صآدق ترین بآ وفآترین نجیب ترین و پآک ترین خوش قلب ترین شجآع ترین و بآتدبیرترین آدمی که توی عمرم دیدم
رفته بودم دکتر . دکتر هنوز نیومده بود دفترچه رو گذآشتم سر نوبت و چون توی مطب خیلی شلوغ بود رفتم بیرون و تو خیآبون که هوآ آزاد بود دقیقن یه بیست متر جلوتر از مطب یه پسره بود که گل می فروخت اونم گل ـآی خوشگل و زیبآ قلقلکم اومد و دو تآ م دآشت شرآیط نگه دآریشون رو توضیح می داد و در مورد یکی ـشون گف فقط به جا به جایی حسآسه . وفتی خوآستی جآ به جآش کنی یه روزنآمه ای چیزی دورش بپیچون که متوجه نشه ! گفتم ینی چی
شما هم این جوری هسین که وقتی شبآ می خوآیین بخوآبین کلی فکر و خیآل به ذهنتون می آد ؟! تآ حآلا شده یه چیزی یه کسی یه مسأله ای که قبلن خیلی نآرآحتتون کرده یآدتون بیآد ؟! یآدتون بیآد و هیچ وخ هم دلتون صآف نشه شده ؟! + برای پرنده شده ! یآدم می آد گآهی گآهی یآدم می آد و نآرآحت می شم و هیچ وقت هم نشده دلم صآف بشه ! آدم کینه ای نیستم نبودم و نیستم امآ این که یآدم می آد ته دلم صآف نمی شه .
خوش آمدی دخترِ قشنگِ من دخترِ قشنگ و کوچولوی من ! :) امروز دخترِ مهربآنم هفت روزه می شود و آخرین روزِ فروردین مآه به صورتِ خیلی نآگهآنی مآ رو سوپرآیز کرد و بعد از 3 تآ 4 ساعت درد کشیدن ، بالاخره در آغوش من جآی گرفت و نفسی به نفسم اضآفه شد و جآنی دوبآره گرفتم ! دخترِ قشنگم همآنندِ اسمت بخشنده بآش و به مانند نآمت محکم و پر صلآبت و استوآر بآش ! + اینو هم خوب بدآن که تو و بآبآی مهربانت هر دو جآن و جهآنِ منید و همیشه بآبآی نجیبت رو دوست بدآر که به
شبآ که می خوآبه دلم برآش تنگ می شه ! :) دلم برآی حرف زدنش ( اوآهآ و صدآهآش ) برآی نگآهآش خنده هآش شیطونی ـآش و بآزیگوشی ـآش برآی غلت زدنآ و پشتک زدنآش و دویدن دنبآلش که سرش به جآیی نخوره برآی نآز کردنآش برآی اون لحظه ای که از خوآب پآ می شه و مث یه موش کوچولو سرشو بلند می کنه و هی اطرآفش رو نگآه می کنه وآسه دستآی کوچولوش . پآهآی کوچولوش برآی چشمآش برآی همه چیش دلم تنگ می شه ! :) دخترم
مگه می شه این همه زیبآیی در یک دختر کوچولوی مهربون جمع شده بآشه ؟! واقعن مگه می شه ؟! دخترک زیبآی من امشب 10ماهه شد ده مآه کآمله که اومده و قلب و دل منو روشن کرده ! ینی شیطنت و بآزیگوشی از سر و روش می باره لحظه ای آروم و قرآر ندآره می خنده جیغ می زنه حرف می زنه . نگآه می کنه بازی می کنه و این ور و اون ور می چرخه خونه رو روزی دو هزآر بار متر می کنه با چرخیدنآش دستشو به مبل و اینا می گیره و بلند می شه و بعد سر پآ دو دستی می کوبه

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دادرس ایرانیان کرمانج کورد|کورد موزیک|دانلود آهنگ جدید|اصغر باکردار|نعمت زنبیلباف|مرتضی جعفرزاده|بیدل برزویی|سایت کرمانج کورد پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان کساییون یگانه فناوران واردکننده انواع تگ و لیبل دزدگیر و دزدگیر پوشاک و تگ صدفی وجداکننده تگ و گیت فروشگاهی modeling